نوشته اصلی توسط
sh.....
سلام و عرض احترام
دوستان من و همسرم قبلا مشکل داشتیم که الان مشکلات با کمک هردوی ما رفع شده و بین مون مشکلی نیست
متاسفانه با خانواده شوهرم مشکل داریم
اما چطور
مثلا دور همی که بریم جاری های من لباس و پوشش مناسبی ندارن و خیلی افتضاح میگردن جلوی شوهرم ! این من رو اذیت میکنه
خانوما میدونید در چنین شرایطی حتی اگر هم رنگ جماعت بشید اما هنوزم مشکل پا برجاست
و دلیلش هم واضح چون هیچ زنی نمیخواد شوهرش درمکانی باشه که چند زن دیگه چه نامحرم غریب چه نامحرم قوم خویش
در اون مکان مراعات پوشس نکنند !
شوهرمن اصلا نگاه نمیکنه ، نه به این معنی که خیلی مذهبی باشه
ولی نگاه نمیکنه ، و نمیزاره من به خودم برسم و برم تو اون دور همی ، قبلا خیلی سخت گیر بود و من دچار مشکلاتی شدم که پذیرفت من آزاد تر باید باشم ، ولی حال حاضر هم آزادی که باید ندارم
برای تفهیم بهتر
حتی اجازه نمیداد من یک خط چشم داشته باشم در جمع خانوم هایی که اصلا رعایت نمیکنن
و اینکه مادرشوهرم توجه زیادی به شوهرم داره
قبلا که ما خونه مادرشوهرم طبقه دیگه بودیم ، سر هر وعده غذایی ناهار ، شام و صبحانه ایشون یه ظرف غذا میمومد میزاشت توی سفره ما و شوهرم غذای مادرشوهرم رو میخورد
وای چقدر من حرص خوردم . تا زندگی مشترک رو تویه خونه جدا شروع کردیم
من تنها یک نمونه از آزار های مادر شوهرم رو گفتم
ایشون همچنان اذیت میکنه
چند پسر بزرگ و بالای ۲۹ سال داره اما فقط روی شوهر من قفل کرده ،
من چطور باید بهشون این درک رو بدم که بفهمن پسرشون ازدواج کرده ، زن و دو فرزند داره .
باورتون نمیشه اگر بگم صبح ساعت ۶ ایشون تماس میگیره که واسه x ( شوهرم ) چی صبحانه میزاری
وای دلم میخواد جیغ بزنم
چقدر دعوا ، چقدر بحث ...
به شوهر م با زبون نرم صحبت میکنم ، میگه حساسی
گفت من باید به نظرت چی بگم به مادرم ! ؟
گفتم باید بهش بفهمونی نباید تو زندگی مون دخالت کنه اما کاری که باید رو نمیکنه .
با مادرشوهرم یک مرتبه صحبت کردم با خود مادر شوهرم افاقه نکرد اصلا ..
امروز دیگه وقتی تماس گرفت که چی صبحانه میزاری باهاش بحثم شد خیلی به یک دیگه توهین کردیم
که من دیدم خیلی داره پا به پای من توهین میکنه درجایی که حق با من بوده
بهش گفتم باید امشب بیای بخوابی بغل پسرت تا کاملا زنش بشی
و بعدشم پایان دادم
شوهرم ناراحت شد گفت من نمیتونستم به مادرم بگم تماس نگیر خودت میخواستی محترمانه بهش بگی اما این حرف درستی نبوده که زدی . قهر نیست اما سنگین برخورد میکنه
اگر زمان خاستگاری گفته بود من چند پسر دارم ولی این پسرم رو بیشتر از خودم و شوهرم و سایر بچه هام دوستش دارم و قراره این طور دخالت کنم من غلط کرده بودم بله بدم
ب خدا زندگیم یکم رو به راه شده این زن دست بردار نیست
چند سالشه ؟ ۶۸ سال
اما باید حتما القا کنه خانم ۳۰ ساله س و دخالت کنه
چند عروس داره ولی فقط با من خودشو مقایسه میکنه
من هر رنگ لباسی بپوشم و بخرم به خدا این زن فرداش رفته لنگه ی همون رو خریده
اصلا متوجه سنش نیست
گاهی وقتا به سرم میزنه خودمو خلاص کنم
هر راهی که بگید چند ساله امتحان کردم ، مادرشوهرم عمدا این رفتار هارو میکنه
متوجه شدم با ازدواج پسرش بامن مخالف بوده و برخلاف توقعش همسرم بامن ازدواج کرده و بادختر برادر مادرشوهرم ازدواج نکرده
چند بار متوجه این مسئله شدم که غیر مستقیم بهم گفته
اما پای تلفن گفت باید طلاقت بده و روانی هستی و بره دختر داییش رو بگیره
که منم هرچی تونستم گفتم
گفتم باید بخوابی کنار پسرت تو که عاقلی واسش زنانگی رو تموم کنی
فقط چون به اندازه سگ قلاده کرده ناصر دین شاه سن داری باید
با رحم اجاره ای واسش بچه بیاری
وکلی حرف دیگه بارش کردم
ب خدا خستم از آزار و اذیت هاش